هوالعزیز

 

ارمغان درد، لمس ذات سفت و سخت زندگی است. چشم گشودن به آن سطح بنیادینی که همیشه ملفوف در عواطف و احساسات، از درک واقعیت خشن اش دور می مانیم. احساس درد، پرده از ملال روزمره بر می گیرد. ملالی را که با هزار حیله سعی در نشف و خسفش داریم، ناگهان در اوج درد، یا جایی نزدیک به اوج، در می یابیم که تمام مدت بی کم و کاست سر جای خودش بوده است. و منتظر بوده تا چون به درد رسیدی، وابستگی و اشتیاق و حزن و خوف را در دنیایت به ریشخند بگیرد. سخن در ستایش ملال نیست. من اما این روزها ملالت از دنیا را عزیزتر دارم تا امید بستن بدان. نه از آن رو که مبتلای ملالتم، شاید چون نگرانم از "ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا" و از آن بیشتر، از "و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا" وحشت دارم. بگذریم. 

 راست می گفت که درد، انکشاف اصل است. و شاید که اوج درد، همان لحظه رها شدگی باشد. رها شدن در بطن زندگی، آنگونه که واقعا هست. نه آنگونه که دوست داریم باشد. که ما همواره با ذهنیات ایده آل خود زندگی می کنیم، نه با آنچه در واقعیت جاری است. 

قسم به درد، پذیرش، و رهاشدگی

با من صنما دل یکدله کن!

فسیل های برجا مانده از وبلاگ سرگشتگی. سال 95-94

درد، ,  ,واقعیت ,شاید ,آنگونه ,ملال ,آنگونه که ,است و ,از آن ,اوج درد، ,و از

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خلاصه کتاب روانشناسی بالینی سعید شاملو گروه آموزش ریاضی شهرستان تنگستان آموزش بافت مو تولیدی کفش تبریز بالساوا دوم ابتدایی سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه Bazzargol_sofal@ کد هدیه و تخفیف تپسی و اسنپ شرکت ثبت مولای